برام مهمی

فقط بیاد تو زنده ام

برام مهمی

فقط بیاد تو زنده ام

امشب چی شبیست

امشب چی شبیست که اشکم میل سفر دارد

 

این قلب خسته ام بخدا درد دیگر دارد

 

امشب چرا به کنج دلم غم غوطه ور گشته؟

 

امشب نگاه خورشید هم  راهی دیگر دارد

 

امشب چرا به خلوت غم ها نهفته ام؟

 

امشب ستاره هم خون در جگر دارد

 

شبهای غم چی تکرار در سکوت میگذشت؟

 

اشب نهایت غمها ز قلبم خبر دارد

 

 

 

 

 

 

 

                               ع.حیدری

با زبان خاموش!

ازهیچستان چی گویم!ازبیشۀ پلنگ،بازبان خاموش

 

تعریف کدام هژبر؟ از هژبرستان خاموش

 

هماره درکوچه های غربت ،درسایه سار ظلمت

 

هان ای غرور کجا شد ، قربانیان خاموش

 

روح از  کالبد همت وار از چلۀ زمان گذشت

 

چگونه به گفتگو نشست؟با جسم وجان خاموش

 

گلویم،بغضم،رازء درونی ام،ترَک می خورد واینک

 

صدا صدا باید سر داد ، از آسمان خاموش

 

باید خود را بدریا سپرد،همچون ماهی مسخ شویم

 

نخواهد رسی به ژرفا ، با این طوفان خاموش

 

برو بالی گدای ، از شاهین پرواز طلب کن

 

اگر ورود ممنوع است،باید رفت از نردبان خاموش

 

وقتی گلهای سبز نسرین،با شمشیر در رزم است

 

چرا دلیلش را نپرسیم؟ از باغبان خاموش

 

 

 

 

 

سرودۀ محمد آصف هاشمی

بهار1389 کویته پاکستان

     

    خزان خشگ !!!

    شب آمدآه وفریادم، خزان شد درخزان خشک

    سکوت بی امان در جان، نهان شد درخزان خشک

    گلستان رنگ سبزش را، بهار پرشکوه می خواند

    نمی دانم چرا رنگش ،زمستان شد درخزان خشک

    گره خوردند تمام بانوان در حلقۀ در!

    چراغ سرخ خاموشی، نمایان شد درخزان خشک

    همیشه "هزاره" جرم تاریخ می خواند و می گفت

    زعشقت نام بد نامی جهان شد درخزان خشک

    زباغ ما هزاران، شاخه را باتیشه در باد کرد

    چرا تقصیر این بر گردن،باغ بان شد درخزان خشک

    سر از آزاده گی دم زد،بخون خویش غلطیدن

    همان که مهمان بود، میزبان شد درخزان خشک

    بیا گل کن شهامت را، به بامی آخر ظلمت

    غروب منطق اینان، ویران شد درخزان خشک

     

    سروده ی محمد آصف هاشمی

    زمستان1388 کویته ی پکستان